یک سوال بسیار مشکل

با چهره ای حق به جانب توی چشمهای من نگاه کرد و گفت: خواهرمه ، توی کُماست و جز من کسی رو نداره پس من باید براش تصمیم بگیرم! من دیگه صلاح نمیدونم که بیشتر از این عذاب بکشه! خواهش می کنم دیگه دیالیزش نکنید و بگذارید راحت بمیره. خیلی خسته به نظر میرسید و این حرفها رو با تمام وجودش می زد. دعوتش کردم که به دفتر من در بیمارستان بیاد. لیوان چای که توی دستش قرار گرفت شروع به صحبت کرد؛ گفت چند سال قبل خواهرش مبتلا به نارسایی کلیه میشه و به دنبال اون MI وبعدش هم CVA و حدود 35 روزه که توی ICU میان زمین و هوا مونده! گفت پزشکان معالج ازش قطع امید کردند و هیچ امیدی به بهبودی او نیست! با صدایی آهسته تر گفت: آقای دکتر هزینه تخت ICU رو که میدونی چقدره ؟ به خدا برای پرداخت هزینه های درمانش مجبور شدم تمام زندگیم رو بفروشم ولی دیگه آه در بساط ندارم! ازتون میخوام که دیگه دیالیزش نکنید و از ICU به بخش منتقلش کنید. و بعد با صدایی لرزان که میشد شک و دو دلی رو درش احساس کرد گفت من مینویسم که خودم رضایت به این کار دارم و از کسی در این خصوص شکایتی نخواه داشت. برگه درخواست مشاوره پزشک معالج رو که ازمن خواسته بود در این راستا کمکش کنم توی دستام لوله کرده بودم و در حالی که به فکر فرو رفته بودم اونو آروم روی میز می کوبیدم. در یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که اتاق رو ترک کرده و من روتنها گذاشته! با خودم گفتم عجب مشاوره مشکلی! تمام شب توی فکر بودم که آیا ما حق داریم برای مرگ و زندگی بیمارانمان تصمیمی چنین مهم بگیریم ؟ ساعت 8 صبح وارد بخش شدم پیر مرد در حالی که به دیوار تکیه داده بود با نگاهی پر از التماس گفت صبح به خیر دکتر؛چکار کردی؟! دوباره به دفترم دعوتش کردم. با آرامش خاصی که کمتر در خودم تجربه کرده بودم بهش گفتم: دوست عزیزم، ما پزشکیم و وظیفه داریم هر کاری که از دستمون بر می آد برای بیمارانمون انجام بدیم. تا زمانی که بیمار شما در این بیمارستان بستری است هر کاری که برای بهبودی وی میتونیم، انجام خواهیم داد حتی اگه بدونیم احتمال بهبودی او خیلی کم باشه…… توی دلم غوغایی به پا بود می دونستم که این پیر مرد بیچاره باید برای پرداخت هزینه تخت ICU به فکر فروش تکه ای دیگه ای از زندگیش باشه! راستی چه باید کرد؟


ضمیمه ها
ضمیمه ندارد
تمامی حقوق برای وب سایت دادمهر محفوظ است. Telegram